شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : ترکیب بند
شکسته بالم وتنها،امیدی برشما دارم شبیه فطرسی اما،به دل حال دعا دارم اگر چه خسته وزارم،ولی با شوق دلدارم سبکبارم سبکبالم،که حاجات روا دارم
دخیل حضرت عشقم،اسیر هیبت عشقم رسیده نوبت عـشقم،نگـاری آشنا دارم بنوشم از مِی کوثر، به دست ساقی دلبرشوم ازعالمی برتر،که یاری دلربا دارم غم او را خریدارم، به عشق او گرفتارم به شوق دیدن یارم،هـوای کربلا دارم چنین آواره میگردم ،برای چارهمیگردم پِیِ گهواره میگردم،که امید شفا دارم
پَرِ قنداقهای چون گل، بُوَد حبلالمتین من نـوای نـغـمـۀ بلـبـل،ندای دلنـشـین من نه تنها دارم ای جانا،به دل مهرتورا یاراخدایت مُهر داغت را،نشانده بر جبین من من از عشق خدادادت،دمادم میکنم یادتسروشِ لطف و امدادت،شده روحالامین من من از مهر تو دلدارم،بهشتی در دلم دارماگر چه حلقۀ خارم،تویی ای گل نگین من اگر ناقابلت هستم،کمی در کاملت هستم ببین که سائلت هستم،بیَّفزا بریقین من ز تو عمری غمی دارم،نوای هر دمی دارمبه عشقت عالمی دارم،تویی خُلدبرین من
به فطرت ای سرشت من،توهستی سرنوشت من بگویم با همه دنیا،حسین باشد بهشت من
بهشت جاودانیام،فقط روی حسین باشد امید مهربانیام،فقط سوی حسین باشد
اگر مبهوت جانانم،فرشته یا که انسانم خدایا قبلۀ جانم،فقـط روی حسین باشد اگر درویش یا شاهم،اگر خورشید یا ماهممسیر وجاده وراهم،فقط کوی حسین باشد به سان عاشق شیدا، بر او بسته همه دلهادخیل عُروةُالوثقی،به گیسوی حسین باشد دلم سر گشته هر سویی،روان تا یاردلجوییفدای خُلق نیکویی،که چون خوی حسین باشد به پای یارافتادن،به سویش دست بگشادنسرم در وقت جان دادن، به زانوی حسین باشد
الهی ای مرا دلبر،فدایت ایگل زهرا
بیفتم لحظۀ آخر،به پایت ای گل زهرا